هر چه هست می رهاند
شنبه 7 آبانماه سال 1384 16:16
پیوسته دلم در التهاب است ... نمی دانم تا کجا ... تا به کی .... این جسم خسته باید چنین شیدا باشد ... مجنون بی لیلا ... لیلای بی مجنون ! ...نمی دانم روح من در کدام دیار ... در آغوش کدام خنده بی پایان ... در کدام سرزمین آرام خواهد گرفت ؟ نمی دانم سرگردانی روح من به برزخی طولانی شبیه است که مرا با افسون مرگ هماغوش کرده...